«پوست شیر» به رغم دراماتیکبازیهای گاه و بیگاه قدرت جذب مخاطب را دارد
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۱۶۸۰۹
«پوست شیر» در مقایسه با آثار دلسردکننده سالهای اخیر شبکه نمایش خانگی یک اثر قابل قبول است؛ قصهای که فارغ از تمامی نقاط ضعف و دراماتیکبازیهای گاه و بیگاهش قدرت جذب مخاطب برای دنبال کردن قصهاش را دارد.
در حال حاضر سه سریال کمدی، دو سریال درام، یک اثر تاریخی و دو مجموعه جنایی در پلتفرمهای مختلف در حال پخش هستند؛ پوست شیر یکی از همین قصه هاست که هفته پیش فصل اول آن در ۸ قسمت پایان یافته و مخاطبان منتظر پخش فصل جدید این سریال از سوی پلتفرم فیلم نت هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پوست شیر را می توان در مقایسه با آثار دلسردکننده سالهای اخیر در شبکه نمایش خانگی یک اثر قابل قبول محسوب کرد؛ قصه ای که فارغ از تمامی نقاط ضعف و دراماتیک بازی های گاه و بی گاهش قدرت جذب مخاطب برای دنبال کردن قصهاش را دارد.
اگرچه پوست شیر هم به سیاق همه قصه های چند سال اخیر باز هم به سراغ قشری خاص می رود که در پایین شهر زندگی می کنند، تازه از زندان آزاد شده اند یا دست کم مدتی را در زندان بوده اند، ادبیات و مرام خاص خود را دارند و پاتوقشان در قهوه خانه است اما به این دلیل که بر موضوع یک قتل تمرکز دارد، یکسره در این ماکت قشر پایین شهر نمی ماند و به دنبال یک قاتل می گردد.
موسیقی قرضی قصه بر داستان نشسته است
موسیقی متن این سریال وامدار دو مجموعه ساخته شده توسط بزرگان سینمای جهان دیوید فینچر و کریستوفر نولان است. موسیقی متن فیلم سینمایی میانستارهای (Interstellar فیلمی علمی-تخیلی و حماسی به کارگردانی کریستوفر نولان است که در ۲۰۱۴ اکران شد و موسیقی متن آن را هانس فلوریان زیمِر موسیقیدان، آهنگساز آلمانی ساخته است) و سریال تلویزیونی شکارچی ذهن (Mindhunter نام مجموعه تلویزیونی جنایی ساخته دیوید فینچر است که در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۷ در نتفلیکس منتشر شد. جیـسِـن هیل آهنگساز و موسیقیدان آمریکایی این موسیقی را ساخته است) دو اثری هستند که بیشترین یادآوری را در تماشای سریال پوست شیر دارند.
در حقیقت اگرچه موسیقی پوست شیر تداعی این دو مجموعه در یک اثر ایرانی است اما به دلیل ماهیت جنایی و درام و قصه با آن همخوانی دارد و توجه مخاطب را جلب می کند.
از سوی دیگر عنوان این سریال عنوان یکی از آهنگ های خواننده پاپ قبل از انقلاب است که اگرچه به صورت ضمنی به آن اشاره داشته اما در همان قسمت های ابتدایی و در سکانسی که ساحل و پدرش سوار بر ماشینی قدیمی شان راهی شمال می شوند به صورت بی کلام از ضبط صوت ماشین پخش می شود.
این که قصه ها، ملودی ها و پی رنگ ها در سینما و سریال های ما بدون ذکر نام اقتباس می شوند هم یکی از نقاط ضعفی است که باید به عنوان یک خلل فرهنگی ملحوظ نظر داشت.
زنان منفعل قصه هرکدام به شکلی سرگردانند
سه شخصیت زن اصلی قصه در پوست شیر هرکدام جنسی از خنثی بودن در زندگی و روابط خود را دارند و به نوعی هرکدام جنسی از انفعال را بازنمایی می کنند.
لیلا برزگر با بازی پانته آ بهرام زنی است که پس از ۱۵ سال زندگی مشترک آن قدر زندگی متزلزلی دارد که پس از پیدا شدن اختلافات با همسرش و بیرون زدنش از خانه حتی توانایی پرداخت یک ماه اجاره در یک مسافرخانه درجه چندم را ندارد. شخصیتی که در فاصله چند روز از عرش به فرش می افتد اما توانایی سرپا شدن ندارد و این شکل بی خانمان شدنش بسیار اغراق آمیز و به دور از باور است. زنی که جز همسرش هیچ خانواده، دوست یا آشنایی در شهر ندارد.
مژگان با بازی ژیلا شاهی زنی است که به رغم سالها کارکردن در خانه مردم و تلاش برای برآمدن از پس زندگی اش توانایی اجاره یک اتاق برای زندگی را ندارد و تماما دست به دعاست تا همسری صیغه ای هزینه های زندگی اش را تقبل کند. باز هم تکرار پرتره زنی که جز همسرش هیچ خانواده، دوست یا آشنایی در شهر ندارد.
ساحل با بازی پردیس احمدیه دختری است که اگرچه به قتل رسیده اما در قالب فلش بک های قصه ما دائم با او و رفتارهایش همراه می شویم؛ ساحل هم در این میان شخصیت مستقلی ندارد، از سویی همه کارهایش را برای رفتن همیشگی از ایران انجام داده است اما از سوی دیگر به صرف آشنایی با پسری که خیلی چیزی از زندگی اش گفته نمی شود، تصمیم می گیرد که بماند؛ از سوی دیگر این دختر پس از ۱۵ سال زندگی در غیاب پدری که زندان بوده حالا به شدت به این پدر نزدیک می شود اما به رغم وابستگی و دلبستگی ای که به پدرش دارد همچنان می خواهد که از ایران برود.
درماتیک بازیهای سریالهای ایرانی
پوست شیر به رغم قصه خوبی که تعریف می کند اما در برخی از موضوعات به شدت ضعیف است؛ مثلا در صحنه های احساسی اش حتما باید باران را به کار گیرد؛ اولین ملاقات نعیم با دخترش در کوچه ای قدیمی می توانست در همان آسمان صافی که شروع سکانس بود ادامه یابد اما کلیشه باران با دیالوگ ها همراه می شود تا باز شاهد یک فضای تکراری باشیم.
از سوی دیگر همیشه برای یادآوری آدم های از دست رفته نیاز نیست که آنان را در گذشته و در حال دویدن در کنار ساحل دریای شمال ببینیم اما در پوست شیر این کلیشه هم بار دیگر تکرار می شود.
تصاویر کودکی یا بزرگسالی آدم ها همراه با تصویر آهسته در حالی که برگ هایی در هوا معلق هستند هم دیگر کلیشه گل درشتی است که پوست شیر در تمامی فلش بک ها و یادآوری های گذشته اش به آن متوسل شده تا تاثیری دراماتیک بر بیننده بگذارد.
موضوع دیگر لوکیشن های این سریال است که در برخی از صحنه ها مانند خانه رضا و همسرش دقیقا با سریال آفتاب پرست و سیاوش همپوشانی دارند و این موضوع را به ذهن می رسانند که آیا در تهران به این بزرگی و هزینه های سنگینی که برای این تولیدات صرف می شود نمی توان از فضاهای غیرتکراری بهره برد؟
بازیگرانی که به قصه وزن می دهند
بازی های بازیگران این سریال از جمله نقاط قوت آن است؛ هادی حجازی فر در نقش نعمیم مولایی اگرچه جلوه هایی از بازی های قدیمی اش را تکرار می کند اما به خوبی در نقش خود جاافتاده و بازی باورپذیری را ارائه کرده است.
شهاب حسینی در نقش سرگرد محب مشکات پرتره ای از پلیسی برانگیخته است که به دلیل زخم های شخصی که در زندگی داشته انگیزه و وجدانی بیدار برای وظیفه اش دارد؛ حسینی نقش پلیسی خود را به دور از اغراق درآورده و قدرت همراه سازی مخاطب با خود را دارد.
پانته آ بهرام یکی از بهترین بازی هایش را در این سریال ارائه کرده و به خوبی توان بازی مادری داغدیده را از خود به نمایش می گذارد.
پردیس احمدیه هم اگرچه در این سریال همانند سایر نقش آفرینی هایش بازیگری شش دانگ نیست اما در مجموع از پس نقش خود برآمده است.
علیرضا کمالی در نقش رضا پروانه و ژیلا شاهی در نقش مژگان اگرچه نقش های دوم این قصه هستند اما هردو بسیار قوی ظاهر شده و قصه زندگی و شخصیت هایشان را به شکلی جذاب بازی می کنند.
منبع: خبرگزاری ایرنا برچسب ها: شهاب حسینی ، شبکه نمایش خانگی ، سریال ، کریستوفر نولان ، دیوید فینچرمنبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: شهاب حسینی شبکه نمایش خانگی سریال کریستوفر نولان دیوید فینچر سوی دیگر پوست شیر یک اثر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۱۶۸۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
عصر ایران؛ مهدی مالمیر- با یک نگاه سرسری به لیست سازندگان سریال «افعی تهران» هم میشد حدس صائب زد که سریال با مخاطبِ بسیار همراه خواهد شد؛ مخاطبانی که نرم نرمک و از گوشه و کنار صدای انتقادات برخیشان را میشنویم که بر این نکته انگشت تاکید میفشارند که در این سریال، به اخلاق و رفتار مردم ساکن در تهران کملطفیهایی شده است چراکه مردم در تهران آن سان که سریال به تصویر کشیده، آدمهایی بیاعتنا به همنوع و کنایهزن و تلخزبان نیستند.
در اینکه در تمام شهرها در سراسر جهان آدمهایی از این جنس کم نیستند حرفی نیست اما چرا در این سریال این نوع آدمها در کانون سریال قرار گرفتهاند و بی اغراق در بیشترِ سکانسها با این تیپ آدمها رو به رو میشویم؟
پاسخ اما به تیپ شخصیت اصلی سریال بازمیگردد. ما به جهان شخصی وارد شدهایم و با چشمان شخصیتی جهان را مینگریم که نگاهی دگرگونه به انسانها و جهان دارد: «آرمان» منتقد سینما و مدرسی است که در آستانۀ 50 سالگی فرصتی به کف آورده تا نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند و به جرگۀ کارگردانان فیلم اولی بپیوندد! این منتقد سینمایی که کمی دیر برای ساختن فیلماش به تکاپو افتاده، از نوعی ویژگی شخصیتی برخوردار است که بدان «شخصیت بیش از حد حساس» یا hayper sensitive person گفته میشود.
دارندگان این ویژگی شخصیتی، جهان گرداگردشان را با حساسیت بالا درک و دریافت میکنند و از پیش پاافتادهترین ماجراهای روزمره نمی گذرند و مدام رخدادی را که برای بسیارانی میتواند با پوزخندی یا دستِ بالا با شانه بالا انداختنی برگزار شود، در ذهن و ضمیرشان همچون سکانسی از یک فیلم دردناک مرور میکنند و دندان روی دندان میسایند و گهگاه از کاهی کوه میسازند و مته به خشخاش زندگی می گذارند.
مثلا پاسخ نه چندان گرم نانوای محترمِ محل در یک صبح سرد، برای کاراکترهایی که چندان درگیر ویژگیِ «شخصیت بیش از اندازه حساس» نیستند، میتواند با بی اعتنایی و حتی بی توجهی رو به رو شود یا آن را به حساب خستگی و هزار و یک دلیل و علت دیگر بنویسند و همچون بچه آهوییسبکبال از کنار آن بگذرند و دنبال کار و بار خود را بگیرند، اما شخصیت بیش از حد حساس، این بیمهری کوچک را در ذهن خود بدل به رویدادی بزرگ میکند و با منفیبافی و تفسیرهای کهکشانی از یک اتفاق روزمره، به روان خود زخمهای ناسور میزند و سلولهای عصبی خود را به کشتن میدهند!
در سریال افعی تهران با کارگردانی « سامان مقدم» چند بار هم از زبان خود شخصیت محوری داستان که صادقانه در برابر روانشناس اقرار کرد که رویدادهای روزمره را نمیتواند مثل باقی ادم ها ندیده یا نابوده بگیرد با تیپ شخصیتی ارمان کارگردان پنجاه ساله آشنا می شویم و هم در یکی از ظریف ترین سکانس ها که به روشنی دست بر روی نقطه ضعف شخصیت حساس می گذارد: آنجا که آرمان در سکانسی از سالن تئاتر بیرون می آید و وقتی پول بلیتش را از خانم بلیت فروش مطالبه می کند و خواهان پس گرفتن آن است با نگاه توام با تحقیر خانم مواجه می شود و صحنه خندۀ نه چندان مودبانه و نالازم خانم بلیت فروش را چند بار در موقعیتهای مختلف به یاد می آورد و در آنجا است که سریال اولین تلنگر را به مخاطب میند که با شخصیتی نامعمول در سریال رو به رو است و ضروری است از او انتظار رفتار و منشی از لون دگر داشته باشد.
هنگامی که با شخصیت داستان و ویژگیهای رفتاری او آشنا شدیم، با آسودگیِ بیشتری میشود رفتار او و کنش و واکنشاش را در دایره همکاران، همسایه و همسر سابق و همسایه پیشبینی و درک کرد.
آرمان با سِنسورهای حساس اش بدل به آینهای زشتنما میشود که دست بر روی نکاتی مینهد که شاید در زندگی روزانه کمتر کسی به قول قدیمیها سنگی در ترازوی آنها بگذارد.
اینکه رابطۀ میان شهروندان در کلانشهری مثل تهران تا چه اندازه میتواند پیچیده باشد. تا چه اندازه باید مراقب سخنانی باشیم که با شتاب بر زبان جاری میسازیم، تا چه اندازه باید سکنات خود را به هنگام حمله خشم و کدورت و حسادت کنترل کنیم و... چرا که همه آدمها نمی توانند به راحتی از ماجرایی، کنایه ای، متلکی و نیشِ زبانی و پرخاشی درگذرند و این احتمال متاسفانه کم نیست که برای برخی اتفاقات ناگوار روزمره بدل به عقدهها و کمپلکسهای خطرخیز شود.
افعی تهران، همان قاتلی که در شهر پیچ و تاب میخورد و آرمان بر آن است تا فیلماش را از روی زندگی پُرماجرای او بسازد، احتمالا یکی از همین «شخصیت های بسیار حساس» است که ناخوشی روانیاش به حد خطرآفرینی برای جامعه تبدیل شده است؛ احساس نزدیکی حسی میان کارگردان و قاتل سریالی هم از همین اشتراکات روانی سرچشمه میگیرد.
هر دو، چه کارگردان و چه قاتل زندگی درونیِ پیچیده ای دارند. هر دو از رویدادهایی رنج می کشند که از زمان کودکی بر روان شان سنگینی می کند( قاتل زنجیره ای کسانی را می کشد که در کارنامه شان سابقه کودک آزاری دارند) و در نهایت، هر دو آدم های منحصر به فردی در نوع خود به شمار می روند که در قاتل این احساس منحصر به فرد بودن به جنایت می انجامد. چرا که هر قاتلی چنان چه از رمان بی نظیر «جنایت و مکافات» آموخته ایم، در وهله اول با نوعی احساس خاص بودن، خود را محق می داند که دست اش را به خون همنوع رنگین کند. راسکولنیکوف کم بنیه و بیمار که دانشجوی حقوق بود، در هذیانات و تفکرات اش به این نتیجه رسیده بود که آدمی است « ویژه» که سزاوار به انجام رساندن کاری است که از هر کسی ساخته نیست: قتل پیرزن رباخواری که زندگی او را همچون زندگی پشه ای بی ارزش می شمارد و شایسته ی نابودی!
راسکولینکوف در رمان "جنایت و مکافات"
در آخر، می شود به نویسندگان فیلمنامه آفرین گفت که شخصیتی با ویژگی های روانی خاص آفریدهاند و داستان را بر روی شانههای یک شخصیت بیش از حد حساس سوار کرده اند و از این طریق، هم سریالی با مایههای پلیسی و جنایی ساختهاند و هم شماری از ویژگیهای برخی از ما شهروندان عجول و بی حوصله و گهگاه بیملاحظه را به تصویر کشیدهاند که کمتر کسی در فیلمها و سریالها به این ظریفهها توجهی جدی نشان میدهد.